کودک درون و مسائل مربوط به آن جزو آن دسته از احساساتی محسوب میشوند که هوش هیجانی آنها را در برمیگیرد. در این مقاله به شما خواهیم گفت که چگونه کودک درون خود را زنده کنید، البته در ابتدا با یک مثال شروع میکنیم و پس از آن نیاز به یادگیری معنی و مفهوم چند کلمه دیگر که با کودک درون در ارتباط است را داریم که در ادامه به شما خواهیم گفت. زیمنس یکی از معتبرترین شرکت های صنعتی جهان در تست ورودی انتخاب کارمندان خود سوالاتی را مطرح میکند که صرفاً افرادی که خلاقانه عمل میکنند و یا کودک درون فعال تری دارند میتوانند به آنها پاسخ بدهند، یکی از این سوالات این است:
اگر شما یک ماشین کروک (ماشین اسپرتی که فقط دو نفر میتوانند در آن بنشینند) داشته باشید و یک شب در یک جاده، دوست صمیمی، یک فرد مسن مهربان، یک دختر و یا پسر جذاب و مورد علاقه تان را ببیننید چه کسی را سوار ماشین میکنید؟
از بین همه افراد متقاضی فردی که پاسخ داده بود: ماشین را به دوستم میسپارم تا با فرد مسن به مسیر خود ادامه دهد و خودم با فرد جذاب پیاده روی میکردم، موفق به قبول در آزمون ورودی زیمنس شد. هدف از گفتن این نکته این است که خلاقیت، هوش هیجانی و زنده نگه داشتن کودک درون و شادی شعف ناشی از آن باعث میشود بتوانیم به مسایل سخت زندگی خوشبینانه تر نگاه کنیم و راه های سخت را کوتاه کنیم و از آن به عنوان فرصت های طلایی زندگی بهره ببریم.
هوش هیجانی چیست؟
هوش هیجانی در واقع هوش اجتماعی هر فردی است و مهارت برقراری ارتباط از آن نشأت میگیرد. افرادی با هوش هیجانی بالا میتوانند اجتماعی تر و جذاب تر به نظر بیایند.
جذاب بودن به چه منظور است؟
جذاب به آن معنی که توانایی خلق لحظات واضح بیشتری دارند و در لحظه از امکانات درون لحظه شان به خوبی استفاده میکنند. از این جهت این افراد خوش ذوق تر نیز محسوب میشوند و هر فردی که در اطرافشان باشد مایل است با چنین افرادی معاشرت بیشتری کند.
تعریف کودک درون
کودک درون در تعریف ابتدایی نوعی احساس است که به نوعی از رفتارهای کودکانه و شاد که تنها جنبه مثبت دارند و در درون هر فردی وجود دارد، اما این که ما بتوانیم با کودک درونمان باشیم و از احساسات او خلاقانه استفاده کنیم مهارتی است که باید یاد بگیریم و یا حداقل فراموشش نکنیم.
ویژگیهای افراد با کودک درون فعال
افرادی که اصطلاحاً کودک درونشان خلاقانه در درونشان زندگی میکند، میتوانند در لحظه افرادی شاد و پر هیجان باشند، حوصله سر بر و کسل نیستند و از هر اتفاقی برای ایجاد یک لحظه خوشایند استفاده میکنند، همانطور که اگر کودکی در اطراف ما باشد، شاد است، بازی میکند، ترانه ایی میخواند و یک خانواده بزرگ میتوانند منبعی عظیم انرژی را از یک کودک دریافت کند. اینگونه است که اگر فردی بتواند به صورت خلاقانه از انرژی درونی خود که اصطلاحاً کودک درون خوانده میشود در سلامت خود، بهبودی روابطش و شادی خود و اطرافیانش استفاده کند، بیان میکنند که او کودک درون فعالی دارد.
یک معیار مهم برای زنده و سلامت نگه داشتن کودک درون وجود دارد، که به چه دلیل باید در تمام شرایط زندگیمان بالغ باشیم و یا چرا اصلاً باید کودک درونمان را بزرگ کنیم و از او بخواهیم دیگر کودک نباشد؟
مطابق هنجار نبودن
از آنجایی که کودکان خصلت های خاص خود را دارند و در جاهایی رفتارهایی دارند که مطابق میل بزرگترها و والدینشان نیست، به همان میزان استفاده از کودک درون و احساسات مربوط به آن میتواند افراد پیرامون ما را غافلگیر کند و این احساس به آنها دست پیدا کند که فردی با چنین حالاتی دیوانه و یا شیدا است.
استفاده از هیجانات
اما با تمام این توضیحات میدانیم که مسئله به این شکل نیست و هر کسی با میزانی از استفاده از هیجانات خود، نشان دادن احساسات خود در موقعیت ایی که برای او پیش میاید و سرکوب نکردن احساساتش و همچنین با بیان تصورات و افکارش میتواند کودک درون خود را زندگی کند.
هدف از زنده نگه داشتن کودک درون چیست؟
در واقع هدف از زنده نگه داشتن کودک درون نمایش بی جهتی از شادی و شعف نیست که خود به نوعی فرار از واقعیت باشد، هدف بودن در لحظه (اینجا و اکنون)، نگاه کردن به احساسات خودمان، سرکوب نکردن احساساتمان و بیان هر آنچه که در ما میگذرد است. اگر زمانی که شاد هستیم بتوانیم شادیمان را ابراز کنیم، دست بزنیم، از ته دل بخندیم، دیگران را به چای دعوت کنیم، آنها را در آغوش بگیریم و ببوسیم، به طرز مهمی با کودک درونمان عجین شده ایم، زیرا رفتارهای خالص، بدون نمایش و یکدست، رفتارهای یک کودک نیز میباشد.
خودآگاهی
همچنین در مواردی که ناراحت میشویم و یا عصبانی هستیم، بتوانیم علت خشممان را پیدا کنیم، احساس خشم را در بدن خود جویا شویم و بتوانیم خشممان را بیان کنیم و بگوییم از چه چیزهایی ناراحت هستیم و حرف زدن راهی برای ابراز ناراحتیمان باشد، قطعاً کودک درون فهیمی داریم که میتواند با والدین خود صحبت کند، اما مهم این است که از سرکوب احساسات و افکارمان دست برداریم و بتوانیم تمام خودمان را زندگی کنیم. تمام خودمان هر آنچه است مربوط به احوالات ما میشود و بدون هیچ سانسور و هراسی مانند یک کودک خوشحال و یا یک کودک ناراحت بیان شده است.
مهارت هایی برای بیان احساسات و همچنین زندگی کردن کودک درون
- اگر احساس میکنیم فردی خشک و عصا قورت داده هستیم با رفتن به پارک و دیدن کودکانی که با هیجانی وصف ناپذیر بازی میکنند باعث میشود در بسیاری از موارد از کودکان بیاموزیم که چگونه میتوانیم بی هیچ سانسوری خودمان را بیان کنیم بدون آنکه کسی از ما لطمه ایی ببیند و همچنان دوستمان داشته باشد در بیان احساساتمان راحت باشیم.
- بازی کردن و رفتارهایی که در آنها تجربه هیجان بالا است را امتحان کنیم. پریدن از ارتفاع (جامپینگ)، زیپ لاین و بازی هایی از این دست که میتوانند آدرنالین بالایی در بدنمان ترشح کنند و نیروی شادتری در ما زنده نگه دارند را حتماً امتحان کنیم.
- خجالتی نباشیم و از فرصت های پیش آمده استفاده کنیم، نکته مهم در این موارد این است که باید بدانیم هر فرصتی برای هر فردی شاید در زندگی اش بیش از یک بار اتفاق نیافتد و استقبال از آن فرصت هر چند فرصت معمولی به نظر بیاید، مهم است و میتواند به رشد ما در جهت بهبود روابطمان و آشنایی ما با خودمان کمک کند و میزان زیادی از خجالتی بودن ما را کم کند.
- از دغدغه اینکه دیگران در مورد ما چه فکر میکنند دست برداریم و شادتر زندگی کنیم. اگر کفشی که به پایمان راحت است در جمعی جذاب به نظر نمیاید را حتماً بپوشیم، لباسی که شادمان میکند را به تن کنیم و احساسی را که در لحظه دریافت میکنیم را نگاه کنیم و به عنوان فرصت شناخت از خودمان بررسی اش کنیم و انرژی روانیمان را صرف اینکه دیگران در مورد ما چه فکر میکنند هدر نکنیم.
- بگذاریم دیگران آنچه که دوست دارند را در بدترین شکل خود در مورد ما فکر کنند و ما با خیال راحت، خودمان باشیم و بهترینِ خودمان را زندگی کنیم.
- کلمه از ما گذشته است را دور بریزیم و بدانیم هیچ زمانی برای شاد بودن و دوست داشتنی بودن تعیین نشده هر چقدر فردی شادتری باشیم هر کسی در اطراف ما علاقه بیشتری به بودن در کنار ما دارند تا اینکه مدام در حال غر زدن و ناله کردن باشیم و با تصمیم شادتر بودن قطعاً افراد بیشتری در کنارمان باقی خواهند ماند تا فردی درمانده و دست و پا گیر باشیم.
روش هایی برای زنده کردن کودک درون
1. به دنبال شادی بگردیم
گشتن به دنبال شادی میتواند دلیل واضحی برای شاد بودن باشد. البته این بدان معنی نیست که با احساس نارضایتی و غمی مداوم به دنبال مسئله ایی برای شاد بودن باشیم. این صرفا به این معنی است که نگاه شادی به هر مسئله ایی داشته باشیم که بتواند هیجانات و کودک درون ما را شاد نگه دارد. گوش کردن به موسیقی های شادی بخش، سفر رفتن، گپ زدن با دوستان و داشتن همنشین هایی که باعث میشوند فرصتی را به شادی و سلامت روان در کنار آنها بگذرانیم.
2. شاد بودن یک دستاورد است و تولید خود ما است
اگر به این فکر کنیم که شادی باید یک منبع داشته باشد که ما با مراجعه به آن احساسات خود را شارژ کنیم، سخت در اشتباه هستیم. منبع واقعی و واضح شادی در هر فردی خود او است. کودک درون و احساسات هیجان انگیز آن در درون ما است و هر فردی باید بداند چگونه میتواند کودک خود را زنده و سالم و پر انرژی نگه دارد. از اینرو نباید متوسل به فرد و یا گروهی باشیم که این احساسات و هیجانات را در ما به وجود بیاورند و یا آنها را در ما زنده کنند.
3. برای غمگین بودن کافی است دیگر غمگین نباشیم
این شعار ذهنی میتواند ما را در جهت شادی کودک درون و زندگی کردن هیجانات خوشایند کمک کند. اگر مدتی است که غمگین هستید و انرژی کافی را در خود نمیبینید و احساس کرختی میکنید، بهتر است از جای خود بلند شوید و این شعار را با خود مرور کنید. احساس غم در فضای غمگین رشد میکند و از جایی به بعد نمیتوانیم جلوی رشد آن را بگیریم. بنابراین بهتر است احساس شادی و هیجانات کودک درون و احساس رشد را جایگزین آن کنیم.
4. دنبال دلسوزی دیگران نباشیم و خود منبع انرژی باشیم
اگر کودک درون شما غمگین و بی حوصله و رشد نیافته است، باید بدانید هیچ کسی به جز خودتان مسئول محبت به کودک درون خود و ایجاد احساس شادی و رشد او نیستید. هر فردی هر چند صمیمی اگر در کنار فردی غمگین و بی حوصله قرار بگیرد، قطعا به دنبال راهی برای فرار از او خواهد گشت؛ بنابراین بهتر است منبعی برای انرژی و شادی باشید تا فردی انرژی خوار که نیازمند دوستانی است که مدام به او کمک کنند. تمام این رفتار ها آموختنی است و نیاز به اصول و روشی برای عملکرد بهتر دارد. بدین سبب نمیتوانید بگویید من ذاتا غمگین و افسرده خو هستم، پس باید کسی باشد تا مرا و کودک درون مرا شاد کند. هر فرد افسرده خو و غمگینی میتواند با بدست آوردن مهارت هایی اینچنین بمرور منبعی برای شادی باشد و از دلسوزی دیگران اجتناب کند.