«چگونه از زندگی لذت ببرم؟» این یکی از سوالات متداولی است که هر فردی در هر لحظه از زندگی خود بارها و بارها از خود و یا دیگران میپرسد. چگونگی لذت بردن از زندگی یک معیار نسبی است که به دیدگاه هر فرد از زندگی بستگی دارد. واضح است برای لذت بردن از زندگی، داشتن امنیت و رفاه اولیه بسیار لازم است. به طور مثال اگر فردی در ابتدایی ترین امکانات زندگی خود و فراهم کردن آنها دغدغه داشته باشد قطعاً نمیتواند در زندگی خود لذت واقعی را احساس کند، دغدغه هایی همچون خانه ایی برای اجاره، غذایی برای خوردن و یا لباسی برای پوشیدن. اینگونه دغدغه ها باعث ایجاد احساس ناامیدی و پوچی در فرد میشود که با لذت و شادی درونی در تضاد است.
شناخت زندگی
شناخت زندگی و دلیل وجودی ما به عنوان انسان یکی از راهکارهای لذت بردن از زندگی است. اگر بدانیم به چه دلیلی به دنیا آمده ایم و نقش و مسئولیت خود را در زندگی بتوانیم پیدا کنیم، قطعاً میتوانیم قدم های مهم و واضح تری در زندگی خود برداریم. هر فردی به نوبه خود نقش، هدف و مسئولیتی در این دنیا دارد که باید آن را پیدا کند و واضحا به آن بپردازد.
رشد در زندگی
شاید یکی از سرمایه های هر فردی در زندگی خود به طور واضح شناخت زندگی و پس از آن پیدا کردن راهی برای رشد و تعالی باشد. با خواندن مقاله چگونه از زندگی لذت ببرم، در ابتدایی ترین حالت ممکن است که احساس کنیم کلمات کلیشه ای مانند شناخت زندگی و رشد چگونه میتواند باعث لذت بردن از زندگی شود؟ اما در توضیح باید گفته شود که هر انسانی ذاتاً در تلاش است تا از مرحله اولیه زندگی خود مانند غرایز خارج شود و به رشدی نسبی دست پیدا کند. تعالی روح و شناخت انسانی با عظمت در درون خودمان از آن دست رشد هایی است که میتواند هر فردی را از احساس تنهایی، ملال، سردرگمی و بلاتکلیفی رها کند.
احساس تنهایی و لذت بردن از زندگی
یکی از دغدغه های انسان امروزی ایجاد فضایی امن است که در آن دیگر تنها نباشد. تنهایی به معنای بودن افراد دیگر در زندگی روزمره ما نیست، بلکه به معنای پیدا کردن احساسی مملو از امید و احساس لذت بردن از زندگی در کنار دیگران است. دغدغه تنهایی میتواند هر فردی را از پا در بیاورد و یا او را مضطرب، خسته و غمگین کند. زیرا ذات انسان به اجتماعی بودن و جفت بودن است.
نکته قابل توجه در اینجا این است که احساس تنهایی و تفرد باهم تفاوت زیادی دارند. تنهایی همان احساس ناخوشایندی است که گاهی ما را درگیر میکند، احساس اینکه مورد توجه و درک اطرافیان نیستیم و نمیتوانیم در رابطه با دنیای درونمان با کسی هم صحبت شویم اما تفرد به معنی این است که افراد بسیار کمی یا هیچکس کنار ما نیست. تشخیص تنهایی و تفرد از هم باعث میشود که روابط با کیفیت تری با دیگران ایجاد کنیم چون میدانیم اینکه افراد بیشتری در دایره دوستان و آشنایانمان باشند نمیتواند تضمینی بر این باشد که احساس تنهایی نکنیم.
چرا تنها بودن وحشت انگیز جلوه میکند؟
اگر فردی در مراحل اولیه زندگی خود به سطحی نرسیده باشد که بتواند از خود و وجود خود و داشته هایش لذت ببرد و همچنین نتواند خود را به مرحله شناخت از زندگی و رشد برساند قطعاً مدام احساس نیاز میکند که با افرادی دیگر در معاشرت های طولانی و بی هدف قرار بگیرد تا بتواند احساس ترس از تنهایی را در خود برطرف کند.
چگونه تنهایی ملال انگیز میشود؟
شاید این سوال که چگونه تنهایی از زندگی خود لذت ببریم برای افرادی که ترس از تنهایی دارند به میزان زیادی عجیب باشد.
آیا میشود تنها بود و از زندگی لذت برد؟
قطعاً بله، اما لذت بردن از زندگی در چنین شرایطی نیازمند شرایطی است که به آن میپردازیم. تا به حال چندین بار در مهمانی هایی بوده اید که از حضور در آنجا پشیمان شده اید و یا چندین بار با دوستی قرار ملاقات داشته اید که خودتان را از صرف وقت در آن مکان سرزنش کرده اید؟ قطعاً بارها و بارها این اتفاق برای همه ما افتاده است. فرار از خود و مواجه نشدن با خودمان باعث میشود هر روز و هر لحظه به دنبال دست آویزی باشیم که بتوانیم دیگران را در کنارمان داشته باشیم. زمانی که ما برای خودمان ملال انگیز و بی حوصله و دوست نداشتنی باشیم، برای از بین بردن این احساس نیازمند انرژی وجودی و کمک دیگران به خودمان هستیم.
راهکارهای صمیمیت با خود
هر فردی اگر بتواند با خود و تنهایی اش احساس خوشایندی را تجربه کند قطعاً میتواند از زندگی خود لذت ببرد. صمیمیت با خود به معنای احساسی به دور از اضطراب، تخریب و خود ستیزی است. عزت نفس و دوست داشتن خودمان به این معنی است که بتوانیم در هر لحظه از وجودمان احساس خوبی داشته باشیم و خشم و نفرت را در درونمان رشد ندهیم.
لذت بردن از زندگی از دیدگاه فروید
فروید معتقد است هر فردی برای لذت بردن از زندگی و ایجاد احساس خوشبختی در خود به دو مقوله کار و عشق نیازمند است. کار به معنای داشتن شغلی که بتوانیم در آن رشد کنیم و احساس خوشایند بالغ شدن و تعالی را در آن تجربه کنیم. عشق به معنای رابطه ایی دو طرفه که در آن همدلی و صمیمیت و تعهد و رشد وجود داشته باشد. بنابراین نه هر شغلی و نه هر عشقی نمیتواند احساس خوشبختی را به ما القا کند. بلکه باید بتوانیم شغل و در کنار آن عشقی بالنده و سالم را تجربه کنیم.
کمک به دیگران عاملی برای لذت بردن از زندگی
اگر بتوانیم در زندگی کمک کردن به دیگران و بخشنده بودن را عاملی برای لذت بردن از زندگی بدانیم، قطعاً لذت بردن از زندگی برایمان تمامی نخواهد داشت. بینش و نگاه ما به زندگی در مقوله لذت بردن میتواند تغییر یافته و مهم تر از دست آوردهای اولیه باشد. به طور مثال زمانی که بتوانیم خودمان را مسئول خوشبختی و لذت بردن دیگران از زندگی بدانیم، دیگر در دغدغه های پیش پا افتاده دست و پا نمیزنیم و میتوانیم در لحظاتی از خودمان غافل شویم و بدانیم مشکلاتمان و تنهاییمان آنقدرها که احساس میکرده ایم سخت و غیر قابل حل نبوده است.
شناخت اضطراب ها و درمان احساسات ناخوشایند
قطعاً برای لذت بردن از زندگی لازم است بدانیم به چه میزان مضطرب هستیم و یا چه احساساتی باعث میشوند ما احساس اضطراب و تنهایی را با یکدیگر تجربه کنیم. بنابراین با شناخت این احساسات قطعا باید بتوانیم از فردی متخصص در این زمینه کمک بگیریم. احساس اضطرابی که حاصل شرایط سختی است که در کودکی متحمل شده ایم با ورزش کردن و کمک به دیگران از بین نمیرود بلکه فقط و فقط با شناخت هیجانی دلیل اضطراب و پس از آن درمان این احساس است که ما میتوانیم بهبود را در خود و روان خود احساس کنیم. هر فردی باید بتواند فرصتی را برای خود در نظر بگیرد، همانطور که به آرایشگاه و خرید لباس میپردازد، روح و روان خود را بتواند در مرحله ای از پاکسازی و رسیدگی قرار بدهد، در اینصورت با رسیدگی به خودمان میتوانیم هر روز احساس خوشایندتری را تجربه کنیم.
عدم لذت بردن از زندگی و ارتباط آن با جایگاه اجتماعی
یکی از مسائل بسیار مهمی که باعث میشود از زندگی خود لذت کافی را نبریم این است که دائما نگران جایگاه اجتماعی خود در رقابت با دیگران باشیم. جوامع امروزی مردم را تشویق میکنند تا زندگی را مانند مسابقه ای بدانند که باید بدون توقف در آن جلو بروند و از شکست و ناکامی فرار کنند تا بهتر و ایده آل تر باشند. اما آیا واقعا حقیقتِ زندگی این است؟ گاهی با افرادی مواجه میشویم که بسیار در شغل خود موفق و همچنین ثروتمند هستند اما از زندگی خود رضایت چندانی ندارند چون در طول زندگی تمام تلاششان این بوده که با معیار های جامعه سازگار شوند و از نیاز ها و علایق خودشان غافل شده اند. در بسیاری از موارد ایده آل هایی که جامعه برای زندگی ما تعریف میکند با زندگی واقعی تفاوت های زیادی دارد و این تفاوت ها باعث بوجود آمدن اضطراب شدیدی در ما میشود که مغایر با لذت بردن از زندگی است.
نکته آخر درباره لذت بردن از زندگی
هر فرد به عنوان کسی که شانس به وجود آمدن را داشته است میتواند این فرصت را به خود بدهد و از تمام جنبه های زندگی خود لذت ببرد. دوست داشتن خود و دیگران، کمک کردن به اطرافیان و پایین آوردن سقف انتظاراتمان از کسانی که میشناسیم دلیلی قطعی برای احساس رضایت در درون ما است که میتواند به طور قطعی لذت بردن از زندگی را به دنبال داشته باشد. هر فردی که دغدغه ایی برای لذت بردن از زندگی دارد میتواند خود را با شناخت از جهان هستی و بدون هیچ آسیبی در شرایط لذت بردن از زندگی قرار بدهد.