دکتر ویکتور فرانکل در 26 مارچ 1905 در شهر وین دیده به جهان گشود. علاقه وی به روان شناسی در همان سال های اولیه زندگیش نمایان شد و در دوران دبیرستان بود که به مطالعه آرای فیلسوفان طبیعی پرداخت. در همین دوران بود که با روان کاوی به عنوان یک علم آشنا شد. این آشنایی باعث شد تا مکاتباتش را با فروید آغاز کند. پس از یک سال مکاتبات توانست فروید را ملاقات کند. اما این ملاقات باعث نشد که ویکتور فرانکل شیفته فروید شود چرا که بعد از مدتی گرایش و نظریه هایش را به آلفرد آدلر نزدیکتر کرد و در واقع راه وی را پیش گرفت.
ویکتور فرانکل در سال 1925 مقاله ای بر مبنای تمرکز بر مفاهیمی همچون معنا و ارزش منتشر کرد که در آن به بررسی تفاوت های موجود بین دو علم فلسفه و روان شناسی پرداخت. این مقاله در نشریه بین المللی روان شناسی فردی به چاپ رسید. وی در سال های 1930 تا 1938 در بیمارستان روانی به عنوان ریاست بخش خودکشی مشغول به کار شد. در سال 1938 درست در زمانی که آلمان ها به اتریش حمله کردند، وی کارش را در حوزه روان پزشکی و عصب شناسی شروع کرد.
ویکتور فرانکل به دلیل اسیر شدن به مدت سه سال از عمر خود را توسط نازی ها در اردوگاه آشویتس و اردوگاه کار اجباری داخائو زندانی بود. البته همین زندانی بودن وی باعث شد تا مکتبی به نام معنادرمانی یا همان لوگوتراپی را بنیان گذاری کند. پس از پایان جنگ جهانی دوم بود که فرانکل به عنوان رئیس بخش اعصاب بیمارستانی در وین انتخاب شد و در همین زمان توانست مقام استاد تمام دانشگاه وین در حوزه روان پزشکی و روان شناسی را به دست آورد. وی را میتوان یکی از نوابغ حوزه روان پزشکی معرفی کرد که توانسته است از 120 دانشگاه در جهان دکترای افتخاری کسب کند.
ویکتور فرانکل به عنوان یک نابغه در حوزه عصب شناسی و روان پزشکی توانسته است آثار ارزشمند بسیاری از خود به جای بگذارد. از جمله مهمترین آثار وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
همانطور که گفته شد ویکتور فرانکل را میتوان پایه گذار معنادرمانی یا لوگوتراپی در روانشناسی بود که بخشی از این رویکرد درمانی حاصل تجربه های وی از اردوگاه نازی ها بوده است. یکی از مخوفترین اردوگاهای نازی ها با ریاست هایندریش و هیملر که توسط گروه SS و گشتاپو اداره میشد آشویتس بود. معمولا بعد از حملات رایش سوم افرادی که اسیر میشدند به اردوگاهای نازی منتقل میشدند. در میان این اسیرهای جنگی فردی به نام ویکتور فرانکل توانمندی مغز انسان را در سخت ترین و تاریک ترین دوران بشر به رخ همگان کشید. وی با مشاهده افرادی که جان سالم به در برده اند و یا افرادی که می مردند با نگاه به ایستادگی ها، نگاه افراد به مرگ، سختی بالا رفتن از یک پله توسط اسرا مکتب وجودی اگزیستانسییال را در ذهن او تداعی می کرد. او دید افرادی که امید داشتند تا به معشوق خود بپیوندند چگونه به طرح و نقشه ای متوسل می شدند تا به افرادی که امید خود را از دست داده بودند کمک کنند. وی مشاهده کرد که چنین افرادی شانس بیشتری برای زنده ماندن در اردوگاه های نازی ها را دارند.
دکتر ویکتور فرانکل را میتوان یکی از تاثیرگذارترین روان درمانگران در قرن بیستم معرفی کرد که با نوشتن کتابی با عنوان انسان در جستجوی معنا توانست به شهرت زیادی در بین مردم برسد. وی در این کتاب به مفاهیم وجودی انسان از جمله رنج و مرگ پرداخته است و به سوالات بی جواب بسیاری که در این حوزه وجود دارد، پاسخ داده است.
نوع نگاه لوگوتراپیست یا معنادرمانگر در رویکرد معنادرمانی که ویکتور فرانکل آن را پایه گذاری کرده است سعی شده است تا به افراد کمک کرد تا از طریق روش های مختلف بتوانند بحران های وجودی خود را بهتر درک کرده و راحت تر آنها را قبول کنند. در واقع در این روش سعی بر گسترش وسعت دید بیمار می شود تا از این طریق بیمار بتواند پشت صحنه زندگی خود را ببیند. دکتر فرانکل این موضوع را مطرح کرد که اگر رنج به معنای واقعی وجود داشته باشد، فداکاری دیگر برای افراد آزار دهنده نخواهد بود.
مهمترین موضوع در رویکرد معنادرمانی ویکتور فرانکل این بود که اگر چرایی یا معنایی وجود داشته باشد انسانها می توانند از دل رنج بیرون آمده و زندگی جدیدی را برای خود آغاز نمایند. این رویکرد درمانی به گذشته، حال و آینده انسان توجه دارد و درون نگری را تائید نمی کنند. در واقع این روش تاکید بر مفاهیمی همچون آینده، مسئولیت، وظیفه، معنا و هدف دارد و به بررسی هر یک از آنها در زندگی انسان ها میپردازد.
لطفا جهت مشاوره با شماره های زیر تماس بفرمایید:
کلیه حقوق این سایت متعلق به مرکز مشاوره اینجامکث می باشد.