اومانیسم و اگزیستانسیالیسم دو جریان فکری برجسته در فلسفه مدرن هستند که هر کدام با تمرکز بر انسان و تجربه زیستن، دیدگاههای کاملاً متفاوتی را ارائه میدهند. اومانیسم بر این باور است که انسان در مرکز جهان قرار دارد و از طریق خرد، علم و اخلاق میتواند جهان را به مکانی بهتر تبدیل کند. این مکتب با نگرشی خوشبینانه به قابلیتهای انسان، تاکید میکند که ما توانایی ذاتی برای رشد، پیشرفت و حل مشکلات زندگی را داریم. ارزشهای انسانی، کرامت و آزادی فردی در این مکتب نقش مهمی ایفا میکنند و هدف اصلی آن ساختن جامعهای بهتر بر اساس تواناییهای انسان است.
در مقابل، اگزیستانسیالیسم رویکردی متفاوت و تاریکتر به زندگی دارد. این مکتب معتقد است که جهان بیمعنی است و هر فرد باید معنای زندگی خود را پیدا کند. اگزیستانسیالیسم بر آزادی مطلق و مسئولیت فردی تاکید میکند و احساساتی چون اضطراب، پوچی و تنهایی به عنوان بخشی طبیعی از تجربه انسانی مطرح میشوند. فیلسوفان این مکتب مانند ژان پل سارتر و فردریش نیچه اعتقاد دارند که انسان تنها موجودی است که میتواند از میان بیمعنایی جهان، معنا خلق کند و همین آزادی برای انتخاب مسیر زندگی، منبع اضطراب و رنج انسان است.
تفاوت کلیدی بین این دو مکتب در نگاه آنها به آزادی و مسئولیت نهفته است. اومانیسم به انسان به عنوان موجودی با قابلیتهای بینهایت و پتانسیل برای بهبود جهان نگاه میکند، در حالی که اگزیستانسیالیسم به جنبههای پیچیدهتر و تاریکتر انتخابهای انسانی توجه دارد، جایی که هر انتخاب با احساس اضطراب و مسئولیت همراه است. این دو مکتب به گونهای انسان را به چالش میکشند تا درباره معنا، هدف زندگی و مسئولیتهای خود در جهانی پر از سوال تأمل کند.
بزرگان اومانیسم شامل فیلسوفان، نویسندگان و اندیشمندان برجستهای هستند که بر ارزشها، استعدادها و تواناییهای انسانی تأکید کردهاند. این افراد با باور به خرد انسانی و پیشرفت، مسیرهای فکری مهمی در تاریخ به وجود آوردهاند. برخی از برجستهترین شخصیتهای اومانیسم عبارتند از:
پترارک (Francesco Petrarca): شاعر و محقق ایتالیایی قرن 14، یکی از اولین شخصیتهایی که به عنوان "پدر اومانیسم" شناخته میشود. او با تأکید بر ارزشهای انسانی و بازگشت به متون کلاسیک باستانی نقش مهمی در آغاز جنبش رنسانس ایفا کرد.
اِراسموس (Desiderius Erasmus): متفکر و نویسنده هلندی قرن 15 و 16 که به دلیل ترویج اندیشههای اومانیستی و نقد کلیسای کاتولیک شهرت دارد. او خواهان اصلاحات در دین و جامعه با استفاده از خرد و مدارا بود.
توماس مور (Thomas More): نویسنده و فیلسوف انگلیسی قرن 16، که اثر معروفش آرمانشهر (Utopia) به بررسی جامعه ایدهآل میپردازد و ارزشهای اومانیستی همچون عدالت، خرد و رفاه عمومی را ترویج میکند.
جیووانی پیکو دلا میراندولا (Giovanni Pico della Mirandola): فیلسوف ایتالیایی رنسانس که با نوشتن گفتار در باب کرامت انسان (Oration on the Dignity of Man) به یکی از مهمترین مدافعان اندیشه اومانیستی تبدیل شد. او معتقد بود که انسان به دلیل آزادی ارادهاش میتواند به مراتب بالای کمال دست یابد.
لئوناردو داوینچی (Leonardo da Vinci): نقاش، مخترع و دانشمند ایتالیایی قرن 15 و 16، که نماد کامل انسان رنسانس و اومانیسم بهشمار میآید. او با تأکید بر خلاقیت، علم و هنر نقش بزرگی در تقویت ایدههای اومانیستی ایفا کرد.
میشل دو مونتنی (Michel de Montaigne): نویسنده و فیلسوف فرانسوی قرن 16 که با نگارش مقالات، به بررسی طبیعت انسان و ارزشهای انسانی پرداخت. او به کاوش در جنبههای اخلاقی و فلسفی زندگی پرداخت و بر اهمیت خودآگاهی و تجربه شخصی تاکید کرد.
این افراد، هر یک در زمان خود، ایدههایی را مطرح کردند که بر اهمیت خرد انسانی، آزادی و خودآگاهی تأکید داشت و نقش محوری در توسعه و گسترش اومانیسم ایفا کردند.
اگزیستانسیالیسم یک مکتب فلسفی مدرن است که به آزادی فردی، معنا و انتخاب انسان در جهانی بیمعنی و بیقانون میپردازد. این فلسفه معتقد است که زندگی از پیش معنایی ندارد و هر فرد باید خود معنای زندگیاش را پیدا کند. فیلسوفان اگزیستانسیالیست مانند ژان پل سارتر و فریدریش نیچه باور دارند که انسانها در مواجهه با جهانی که خالی از هرگونه حقیقت مطلق است، با اضطراب و ناامنی روبهرو میشوند. این احساس اضطراب، بخشی طبیعی از فرآیند انتخاب و مسئولیتپذیری است، زیرا فرد باید بدون تکیه بر ارزشهای ثابت، مسیر زندگی خود را بسازد. این آزادی بیکران، هم منبع رهایی و هم چالشبرانگیز است.
یکی از مفاهیم کلیدی در اگزیستانسیالیسم، (اضطراب وجودی) است که به دلیل آزادی انتخاب و مسئولیت سنگینی که با آن همراه است، در انسانها ایجاد میشود. فرد اگزیستانسیالیست باید در جهانی که بینظم به نظر میرسد، خود را پیدا کرده و برای ساختن معنای زندگی تلاش کند. این فلسفه به پوچی و بیمعنایی ذاتی جهان اشاره میکند، اما در عین حال، به انسانها قدرت و اختیار برای تعریف و شکل دادن به زندگیشان میبخشد. هر فرد آزاد است تا بر اساس انتخابهای خود مسیرش را مشخص کند، اما این آزادی همیشه با چالشهایی مثل شک و تردید همراه است.
در نهایت، اگزیستانسیالیسم با تاکید بر فردیت، خودآگاهی و مسئولیت شخصی انسانها را به چالش میکشد که در جهانی که ارزشهای از پیش تعیینشدهای ندارد، خودشان ارزشها و معنا را خلق کنند. برخلاف فلسفههای دیگر که به دنبال حقیقتهای مطلق هستند، اگزیستانسیالیسم به انسانها میگوید که زندگی به خودی خود بیمعناست، اما این ما هستیم که باید معنا و هدف را بسازیم. این مکتب با جستجوی انسان در برابر جهان پوچ، یکی از جذابترین و پرطرفدارترین رویکردهای فلسفی معاصر است که همچنان الهامبخش تفکر مدرن و ادبیات فلسفی میباشد.
اگزیستانسیالیسم یک جنبش فلسفی گسترده است که توسط متفکران بزرگ و برجستهای شکل گرفته و توسعه یافته است. این فیلسوفان هرکدام با تمرکز بر جنبههای مختلف تجربه انسانی، آزادی و بیمعنایی جهان، نقش مهمی در گسترش این مکتب فکری داشتهاند. در اینجا به برخی از بزرگترین شخصیتهای اگزیستانسیالیسم اشاره میکنیم:
ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre): یکی از برجستهترین فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، سارتر بر آزادی مطلق و مسئولیت فردی تأکید داشت. او معتقد بود که انسانها در جهانی بیمعنی بهدنیا میآیند و باید خودشان معنای زندگیشان را بسازند. آثار مهم او شامل هستی و نیستی و تهوع است.
فریدریش نیچه (Friedrich Nietzsche): فیلسوف آلمانی که تأثیر عمیقی بر اگزیستانسیالیسم داشت. نیچه با ایدههای زیادی رسید، به نقد اخلاقیات سنتی عصر ویکتوریایی پرداخت و ارزشهای مطلق پرداخت و از افراد خواست تا زندگیشان را بر اساس ارزشهای خودشان بنا کنند. آثار معروف او شامل چنین گفت زرتشت و فراسوی نیک و بد است.
سورن کییرکگور (Søren Kierkegaard): فیلسوف دانمارکی که به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم شناخته میشود. کییرکگور بر ایمان شخصی و تصمیمات فردی تأکید داشت و معتقد بود که انسانها باید در زندگی با اضطراب وجودی مواجه شوند و از طریق جهش ایمانی به معنای زندگی برسند. او در کتابهای ترس و لرز و بیماری به سوی مرگ این مفاهیم را بررسی میکند.
مارتین هایدگر (Martin Heidegger): فیلسوف آلمانی که با اثر مهم خود هستی و زمان به بررسی مفهوم وجود و زندگی اصیل پرداخت. او باور داشت که انسانها در مواجهه با مرگ میتوانند به آگاهی عمیقتری از خود برسند و زندگی اصیلتری را تجربه کنند.
آلبر کامو (Albert Camus): نویسنده و فیلسوف فرانسوی که بر پوچی جهان و جستجوی انسان برای معنا تمرکز داشت. او در کتابهایی مانند بیگانه و افسانه سیزیف به بررسی تناقض میان جستجوی انسان برای معنا در جهانی بیمعنی پرداخت و از مفاهیم مانند طغیان در برابر پوچی سخن گفت.
این افراد هر یک از زوایای مختلف به مسائل وجودی انسان پرداختهاند و مفاهیمی چون آزادی، اضطراب، مرگ و مسئولیت شخصی را به شکلی عمیق و فلسفی بررسی کردهاند.
برای بررسی تفاوت اومانیسم و اگزیستانسیالیسم میتوانیم از نگاه اراسموس (اومانیسم) و فریدریش نیچه (اگزیستانسیالیسم) استفاده می کنم.
اراسموس یکی از بزرگترین فیلسوفان اومانیست دوره رنسانس بود. او بر عقلانیت، آموزش، و فضیلتهای انسانی تأکید داشت و باور داشت که انسانها میتوانند از طریق تعقل و اخلاق به تکامل فردی و اجتماعی برسند. از نگاه اراسموس، انسان دارای قدرتی درونی برای کمال اخلاقی و پیشرفت فکری است و میتواند از طریق آموزش و فرهنگ به بالاترین مراحل انسانی دست یابد. او انسان را موجودی ذاتی خوب و قابل رشد میدید و معتقد بود که هر فرد باید به پتانسیلهای خود دست یابد و جامعهای عادلانهتر و انسانیتر را ایجاد کند. در اومانیسم اراسموس، انسان جایگاه والایی در جهان دارد و میتواند با تعلیم و تربیت به جامعهای بهتر و اخلاقیتر دست پیدا کند.
نیچه، یکی از مهمترین فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، دیدگاه کاملاً متفاوتی به جهان و انسان داشت. او به جای تأکید بر عقل و پیشرفت انسانی، بر اراده قدرت و خلق ارزشهای جدید تمرکز داشت. نیچه معتقد بود که خدا مرده است و با مرگ خدا، ارزشهای سنتی معنای خود را از دست دادهاند. او بر این باور بود که انسان باید به جای پذیرش ارزشهای موجود، معنای زندگی خود را بسازد و از طریق اراده و خلاقیت، به انسانی فراتر از انسان معمولی، یا همان ابرانسان (Übermensch)، تبدیل شود. نیچه تأکید داشت که جهان بیمعنا است و هر فرد باید از طریق انتخابها و اراده آزاد زندگی خود را شکل دهد. این نگرش اگزیستانسیالیستی باعث میشود که انسان با چالشهای سنگین آزادی و مسئولیت روبرو شود، جایی که باید به تنهایی معنای زندگی خود را بسازد.
اراسموس (اومانیسم) معتقد بود که انسان با کمک عقل، آموزش و فضیلتهای اخلاقی میتواند به کمال برسد و جامعهای بهتر و متمدنتر ایجاد کند. در مقابل، نیچه (اگزیستانسیالیسم) معتقد بود که هیچ معنای ذاتی در جهان وجود ندارد و انسان باید از طریق اراده و خلاقیت، خود را از ارزشهای سنتی رها کرده و معنای زندگی خود را بسازد.
بنابراین، اومانیسم به پیشرفت و کمال انسانی از طریق عقل و اخلاق باور دارد، در حالی که اگزیستانسیالیسم تأکید میکند که هر فرد باید به طور شخصی و با پذیرش پوچی جهان، معنای زندگی خود را خلق کند.
چهار اصل اساسی اگزیستانسیالیسم که فلسفه وجودی آن را تعریف می کنند، شامل موارد زیر هستند:
این اصل مهم ترین مفهوم اگزیستانسیالیسم است. به این معنی که انسان ها ابتدا به عنوان موجودات آزاد و خودمختار وجود دارند و سپس از طریق اعمال و انتخاب های خود ماهیت و هویت خود را می سازند. برخلاف اشیاء که دارای ماهیت مشخصی هستند که پیش از وجود آن ها تعریف شده است، انسان ها ماهیت خود را از طریق زندگی و تصمیماتشان تعریف می کنند.
اگزیستانسیالیسم بر آزادی مطلق انسان ها در انتخاب و تصمیم گیری تأکید دارد. هر فرد در انتخاب های خود کاملاً آزاد است، اما این آزادی همراه با مسئولیت سنگینی است. هر انتخاب پیامدهایی دارد و افراد باید مسئولیت کامل اعمال و تصمیمات خود را بپذیرند. این اصل به مفهوم (بار سنگین آزادی) اشاره دارد که ممکن است موجب اضطراب و نگرانی شود.
اگزیستانسیالیسم بر این باور است که زندگی به طور ذاتی بی معنی است و هیچ معنای پیشینی و مشخصی وجود ندارد. جهان و زندگی انسانی ذاتاً پوچ و بی معنا هستند. انسان ها باید در برابر این پوچی مقاومت کنند و به زندگی خود معنا ببخشند. این جستجو برای معنا می تواند منجر به تجربه بحران های وجودی و احساس پوچی شود، اما همچنین می تواند منبعی برای خلاقیت و اصالت باشد.
تجربه اضطراب و بحران وجودی ناشی از آزادی انتخاب و مسئولیت شخصی یکی از جنبه های مهم اگزیستانسیالیسم است. مواجهه با آزادی مطلق و بی معنایی جهان می تواند به اضطراب و ناامیدی منجر شود. این بحران وجودی می تواند به عنوان محرکی برای فرد عمل کند تا به جستجوی معنا و هدف در زندگی خود بپردازد و اصالت (authenticity) را در اعمال و تصمیماتش بیابد.
این چهار اصل، ستون های اصلی فلسفه اگزیستانسیالیسم را تشکیل می دهند و به توضیح چگونگی برخورد انسان ها با جهان و ساختن معنای زندگی در مواجهه با بی معنایی ذاتی آن کمک می کنند.
این افراد با آثار و اندیشه های خود به ترویج و توسعه اومانیسم کمک کرده اند و نقش مهمی در شکل گیری ارزش ها و اصول انسان گرایانه در طول تاریخ داشته اند.
اگزیستانسیالیسم نیز مانند اومانیسم، توسط فلاسفه و نویسندگان بزرگی توسعه یافته است. در زیر به برخی از بزرگان این فلسفه اشاره می شود:
فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم که به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم مدرن شناخته می شود.
آثار او بر اهمیت انتخاب فردی، ایمان، و بحران های وجودی تأکید دارند.
نویسنده و فیلسوف فرانسوی که آثارش به بررسی پوچی و جستجوی معنا در یک جهان بی معنا می پردازند.
کتاب های معروف او مانند (بیگانه) (The Stranger) و (طاعون) (The Plague) و مقاله فلسفی اش (اسطوره سیزیف) (The Myth of Sisyphus) بر تجربیات انسانی و مقابله با پوچی تأکید دارند.
این افراد با آثار و اندیشه های خود، پایه های فلسفه اگزیستانسیالیسم را بنا نهادند و به توسعه و ترویج آن کمک کردند. هر یک از این فلاسفه دیدگاه های خاص خود را دارند، اما همگی بر آزادی، انتخاب، مسئولیت فردی و جستجوی معنا در جهان تأکید دارند.
گشتالت درمانی یک روان درمانی اومانیستی - وجودی تلقی می شود و بر لحظه حال تأکید می کند. این تمرین از بینش شناختی در تجربیات فعلی استفاده می کند و بر ذهن آگاهی تأکید می کند. همچنین فرد را تشویق می کند تا خلاقیت را برای دستیابی به رضایت در زمینه های زندگی کشف کند.
درمان اگزیستانسیالیسم به شیوه ها و روش هایی اشاره دارد که افراد می توانند از طریق آنها به درک بهتری از وجود و معنای زندگی خود برسند. در اینجا مفاهیم کلیدی درمان اگزیستانسیالیسم را بررسی می کنم:
این فعالیت به افراد کمک می کند تا با معنای واقعیت های زندگی شان آشنا شوند و بتوانند بهترین تصمیم ها را انتخاب کنند.
این مفاهیم کلیدی درمان اگزیستانسیالیسم به افراد کمک می کنند تا زندگی خود را با آگاهی، آزادی، معنا، مسئولیت و مراقبه مدیریت کنند و به معنای واقعی زندگی دست یابند.
مفاهیم کلیدی در درمان وجودی عبارت اند از: ظرفیت خودآگاهی، تجربه تنش بین آزادی و مسئولیت، ایجاد هویت و ایجاد روابط معنادار، جستجوی معنا، هدف و ارزش های زندگی، پذیرش اضطراب به عنوان شرایط زندگی، آگاهی از مرگ و عدم.
اگزیستانسیالیسم به عنوان رویکردی فلسفی، ابزارهای قدرتمندی برای رواندرمانی ارائه میدهد، بهویژه برای کسانی که با سؤالات عمیق در مورد معنا، آزادی و وجود خود درگیر هستند. این رویکرد در رواندرمانی به درمان اگزیستانسیال معروف است و توسط روانشناسانی مانند ویکتور فرانکل و رولو می توسعه یافته است. درمان اگزیستانسیال به افراد کمک میکند تا با اضطرابهای وجودی، احساسات پوچی و مسئولیتهای ناشی از آزادی خود روبرو شوند.
رویکرد اگزیستانسیالیستی در رواندرمانی به فرد این امکان را میدهد تا با معنا و هدف زندگی خود ارتباط بیشتری پیدا کند. به جای تمرکز بر علائم روانی خاص، این رویکرد به عمیقترین سؤالات انسانی میپردازد: چرا من اینجا هستم؟، چگونه میتوانم در جهانی که ممکن است بیمعنا باشد، زندگی کنم؟ و آیا آزادی واقعی به من شادی میبخشد یا ترس و اضطراب؟. این سؤالات میتوانند باعث رشد شخصی و خودآگاهی عمیقتر شوند، و به افراد کمک کنند تا به درک بهتری از مسئولیتهای خود در قبال زندگیشان دست یابند.
درمانگران اگزیستانسیال باور دارند که اضطرابهای وجودی بخشی طبیعی از زندگی هستند، و به جای فرار از این احساسات، باید با آنها روبرو شد. در این رویکرد، فرد تشویق میشود تا انتخابهای آگاهانهتری انجام دهد و زندگی اصیلتری را رقم بزند. این فرآیند میتواند بسیار موثر باشد، بهویژه برای افرادی که با احساس ناامیدی، پوچی یا بیمعنایی در زندگی دست و پنجه نرم میکنند.
با این حال، این رویکرد برای همه افراد مناسب نیست. درمان اگزیستانسیال بیشتر برای افرادی مفید است که تمایل به تفکر فلسفی و خودکاوی دارند و آمادهاند با چالشهای وجودی روبرو شوند. همچنین، ممکن است افرادی که به دنبال راهحلهای سریع یا تمرکز بیشتر بر مدیریت علائم کوتاهمدت هستند، از این رویکرد کمتر بهره ببرند.
در مجموع، رویکرد اگزیستانسیالیستی در رواندرمانی میتواند به افراد کمک کند تا با چالشهای وجودی خود روبرو شوند، به خودآگاهی عمیقتری دست یابند و زندگی معنادارتر و هدفمندتری بسازند.
اومانیسم در رواندرمانی به عنوان یک رویکرد بسیار مؤثر شناخته شده است و به درمان مراجعمحور یا رواندرمانی انسانگرایانه معروف است. این رویکرد توسط روانشناسانی مانند کارل راجرز و آبراهام مزلو توسعه یافته و به جای تمرکز بر بیماریها و نقصهای روانی، بر پتانسیلهای مثبت انسانی، خودشناسی و رشد شخصی تأکید میکند. اومانیسم در رواندرمانی معتقد است که هر فرد دارای ظرفیتهای درونی برای رشد و تغییر مثبت است و نقش درمانگر بیشتر به عنوان یک هدایتگر یا فردی حامی است که به مراجع کمک میکند تا به خودشناسی و خودتحققبخشی برسد.
درمان اومانیستی به طور مستقیم به احترام به خود، آزادی فردی و تجربه انسانی میپردازد و از رویکردهایی استفاده میکند که به احساسات، ادراکات و تجربیات فرد اهمیت ویژهای میدهد. در این رویکرد، درمانگر به فرد کمک میکند تا با تجربیات اصیل خود ارتباط برقرار کند و به جای تمرکز بر مشکلات گذشته یا آسیبها، بر لحظه اکنون و رشد شخصی تمرکز کند. این فرآیند به فرد امکان میدهد که کنترل زندگی خود را در دست بگیرد و تصمیماتی آگاهانهتر و مستقلتر اتخاذ کند.
یکی از مفاهیم کلیدی در رواندرمانی انسانگرا خودتحققبخشی است، که به معنای رسیدن به بالاترین پتانسیل شخصی است. افرادی مانند آبراهام مزلو با هرم نیازهای خود، این ایده را معرفی کردند که وقتی نیازهای اساسی فرد مانند غذا، امنیت و محبت برآورده شوند، او میتواند به تحقق خود بپردازد و به رشد کامل دست یابد.
تمرکز بر رشد شخصی و خودشناسی: فرد تشویق میشود تا به درک عمیقتری از خود برسد و به پتانسیلهای درونی خود دست یابد.
فضایی بدون قضاوت: درمانگر اومانیستی با قبول و احترام کامل به فرد نزدیک میشود و محیطی امن برای ابراز احساسات و افکار فرد فراهم میکند.
تقویت احساس ارزشمندی: درمان به فرد کمک میکند تا احساس عزت نفس و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند.
آزادی و انتخاب: افراد در این رویکرد یاد میگیرند که انتخابهای بیشتری در زندگی دارند و میتوانند به طور مستقل مسیر خود را تعیین کنند.
با این حال، رواندرمانی اومانیستی ممکن است برای افرادی که به دنبال تحلیلهای روانی عمیقتر یا رویکردهای مستقیمتری برای حل مشکلات خاص هستند، به اندازه سایر رویکردها مفید نباشد. این رویکرد بیشتر بر رشد و تغییر بلندمدت تمرکز دارد و ممکن است برای برخی افراد که به مدیریت فوری بحرانها نیاز دارند، کمتر مؤثر باشد.
در مجموع، رواندرمانی اومانیستی یک رویکرد مثبت و مؤثر است که به فرد کمک میکند تا خودآگاهی عمیقتر پیدا کند، به رشد شخصی برسد و به پتانسیلهای درونی خود دست یابد.
روانشناسی اومانیستی بر ارزش و کرامت انسان و تأکید بر رشد و توسعه شخصیت فرد متمرکز است. در زیر اصول اساسی این روانشناسی را بررسی می کنم:
اومانیست ها به معتقدند که انسان ها قابلیت رشد، تغییر و تحول را دارند و می توانند به طور ذاتی به سوی بهبود و کمال برای خودشان حرکت کنند.
این روانشناسان معتقدند که هر فرد دارای پتانسیل های ذاتی برای رشد و توسعه است و مسئولیت آنهاست که این پتانسیل ها را شناسایی و به کار بگیرند.
این روش توجه به تجربیات، احساسات و افکار فرد در لحظه فعلی را برای بهبود کیفیت زندگی ترویج می کند.
این تأکید بر مسئولیت فردی افراد را تشویق به انتخاب های آگاهانه و موثر برای بهبود زندگی شان میکند.
ارتباطات به عنوان یک عنصر اساسی در فرآیند رشد و توسعه فردی مطرح می شوند و روابط سالم و ارتباطات معنا دار با دیگران تأکید می شود.
اما این موارد روی پرده اومانیسم است و زیر پرده آن مواردی است که افرادی مانند (استاد رائفی پور) به درستی به آن پرداخته اند.
این اصول اساسی نقاط کلیدی روانشناسی اومانیستی را شکل می دهند که به انسان به عنوان یک وجود کامل و متعالی نگاه می کنند و بر توسعه و بهبود شخصیت او تأکید دارند.
یکی از اصول اساسی روانشناسی اومانیستی این اعتقاد است که تمرکز بر فرد مفیدتر و آموزنده تر از تمرکز بر گروه هایی از افراد با ویژگی های مشابه است. همچنین انسان گرایی بر ارزش واقعیت ذهنی به عنوان راهنمای درست رفتاری تاکید دارد.
روانشناسی اومانیستی دیدگاهی است که بر نگاه به کل فرد تأکید می کند و بر مفاهیمی مانند اراده آزاد، خودکارآمدی و خودشکوفایی تأکید دارد. به جای تمرکز بر اختلال عملکرد، روانشناسی انسان گرایانه تلاش می کند تا به افراد کمک کند تا از توانایی های بالقوه خود استفاده کرده و رفاه خود را به حداکثر برسانند.
روانشناسی اومانیستی بر پذیرش خود، ارزش های شخصی، معنای شخصی و انتخاب فردی تأکید می کند؛ در حالیکه روانشناسی وجودی بر تعیین سرنوشت، انتخاب و مسئولیت فردی تأکید دارد. روانشناسان انسان گرا معتقدند که همه مشکلاتی دارند که آنها را از رسیدن به حداکثر پتانسیل باز می دارد.
در نتیجهگیری از تفاوت میان اومانیسم و اگزیستانسیالیسم، میتوان گفت که این دو مکتب فلسفی به دیدگاههای کاملاً متفاوتی در مورد ماهیت انسان و معنای زندگی دست یافتهاند.
اومانیسم، بهویژه از نگاه فیلسوفانی مانند اراسموس، بر این باور است که انسان ذاتاً موجودی با پتانسیلهای مثبت است و از طریق تعقل، آموزش و فضیلتهای اخلاقی میتواند به کمال فردی و اجتماعی دست یابد. این مکتب به پیشرفت و خیرخواهی ذاتی انسانها باور دارد و معتقد است که با استفاده از خرد و علم، جهان به مکانی بهتر و انسانیتر تبدیل خواهد شد.
از سوی دیگر، اگزیستانسیالیسم، بهویژه از نگاه فریدریش نیچه، جهان را بیمعنا و بیهدف میداند و بر این باور است که انسان باید معنای زندگی خود را خلق کند. این مکتب تأکید دارد که انسان در جهانی بدون ارزشهای از پیش تعیینشده زندگی میکند و باید با اراده و خلاقیت، خود را از قید ارزشهای سنتی رها کند و ارزشهای جدیدی برای زندگی خود ایجاد کند. این فرآیند به انسان مسئولیت بزرگی میدهد تا آزادانه و آگاهانه مسیر زندگی خود را انتخاب کند.
در نهایت، اومانیسم به خوشبینی و پیشرفت جمعی باور دارد، در حالی که اگزیستانسیالیسم بر آزادی فردی، خلاقیت شخصی و مواجهه با پوچی تأکید میکند. هر دو مکتب به نوبه خود به تعریف انسان و نقش او در جهان کمک کردهاند، اما از دو زاویه بسیار متفاوت به آن میپردازند.
نویسنده: بهزاد متین
لطفا جهت مشاوره با شماره های زیر تماس بفرمایید:
کلیه حقوق این سایت متعلق به مرکز مشاوره اینجامکث می باشد.