روانشناسی فمینیستی بخشی از صحبت های روانشناسی بوده و هست که بر بی عدالتی و نابرابری های زنان تمرکز دارد. جنبش فمینیستی و آزادی در سال های 1960 تا 1970 در حالی ظهور کرد که زنان شروع به مخالفت و تخصیص ابزارها و ساختارهای سنتی مردسالارانه کردند که آنها را سرکوب میکرد. به عبارتی دیگر زنان با آگاهی از حقوق خود ظاهر میشوند و در نتیجه به جستجوی فعال حقوق خود میپردازند و این حرکت در مبحث روانشناسی آشکار می شود.
در حقیقت حرکت ابتدایی روانشناسی فمینیستی را میتوان به شروع انتقادات فمینیست ها از کل حوزه روانشناسی ربط داد. فمینیست ها روانشناسی را جنسیت گرا و مغرضانه نسبت به مردان تشخیص دادند. آنها همچنین معتقد بودند که بیان کامل مطالعات زنان در نظریه های روانشناختی وجود ندارد. هدف نهایی روانشناسان فمینیست این است که اطمینان حاصل کنند که همه دیدگاه ها و تجربیات زنان را بطور مشابه با درک دیدگاه های مردان درک میکنند.
روانشناسی فمینیستی بر توانمندسازی زنان و دادن زمانی برای صحبت کردن به آنها با هدف برابر کردن تفاوت های زن و مرد و برقراری برابری جنسیتی در جامعه تمرکز دارد. روانشناسان فمینیست در ایجاد توانمندسازی کافی زنان برای برآورده کردن انتظارات اجتماعی و بهبود رفاه آنها فعالیت می کنند. این توانمندسازی فرصت های آموزشی و اشتغال برابر برای زنان ایجاد می کند و باعث می شود دختران کنترل زندگی خود را در دست بگیرند.
علاوه بر این، زمان دادن به دختران برای صحبت کردن باعث می شود نظرات خود را آزادانه تر بیان کنند. بسیاری از بخش های جامعه ما اغلب صدای زنان را نادیده می گیرند و این امر منجر به ناتوانی آنها در بیان افکار و احساسات می شود. روان شناسی فمینیستی بستری را برای زنان ایجاد می کند تا احساسات و دیدگاه های خود را به اشتراک بگذارند.
دویچ، یکی از اولین روانشناسان تحلیلی زن در انجمن روانکاوی وین، با استفاده از تجربه مادری خود، به عنوان پیشگام روانشناسی زنان، بر پیامدهای کم ارزشی زنان در بهزیستی روانشناختی رشدی زنان تأکید کرد. هورنای، یک فمینیست روانکاو، از دویچ انتقاد کرد که زنان را با مازوخیسم برابر می داند، نقش جنسیت را در رشد شخصیت به چالش می کشد و در عین حال بر اهمیت جامعه و فرهنگ به عنوان عوامل تعیین کننده برای رشد طبیعی و بیمارگونه تأکید می کرد. کارن هورنای اولین کسی بود که اصطلاح روانشناسی فمینیستی را معرفی کرد. در حقیقت این حوزه روانشناسی توسط مدافعان اولیه مانند کارن هورنای و مری ویتون کالکینز که در مورد حقوق و رفاه صحبت می کنند شکل گرفت.
کارن هورنای با تصور زیگموند فروید مبنی بر اینکه خانم ها ذاتاً پائین رتبه تر از مردان هستند، مخالف بود. بلکه معتقد بود که قدرت موجود در جامعه است که زنان را پائین رتبه تر می کند. علاوه بر این، او استدلال کرد که تغییر انضباط اجتماعی و فرهنگی می تواند توانایی های واقعی خانم ها را نشان دهد. مری ویتون کالکینز به اولین رئیس زن انجمن روانشناسی آمریکا تبدیل شد و همچنین دیدگاه خود را در مورد زنان در جامعه مطرح کرد. او معتقد بود که باید فرصت های مشابهی برای دختران در زمینه روانشناسی وجود داشته باشد.
علاوه بر موارد ذکر شده، حرکت های سیاسی درست مانند جنبش حق رای زنان در قرن نوزدهم و جنبش آزادی زنان دهه شصت و دهه ۷۰ تأثیر عمده ای بر این حوزه روان شناسی داشت. این جنبش به مشکلات حقوق زنان و نقش های متعارف جنسیتی می پردازد. جنبش حق رای زنان به نقطه عطفی در زندگی زنان تبدیل شده است، زیرا انسان های زیادی برای حق رای برای زنان مبارزه می کردند. این نشان دهنده مشکلات اساسی مانند همان نمایش های سیاسی و بلند کردن صدای زنان دیگر در مخالفت با نابرابری است. موج دوم فمینیسم یعنی جنبش آزادی زنان در دهه 60-70 نیز بسیاری از موضوعات از حقوق برابری جنسیتی را برجسته کرد. نتیجه آنکه این حرکت در بسیاری از زمینه های روانشناسی آشکار شده است.
فمینیسم لیبرال از نظر دیدگاه و تکنیک در روانشناسی فمینیستی اهمیت دارد. این دیدگاه به برابری جنسیتی اهمیت ویژه ای را اختصاص می دهد و از طرزق ابزارهای سیاسی در راستای حقوق زنان تلاش می کند. ظهور این دیدگاه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آشکار شد که به واکنشی به نابرابری ها و تبعیض هایی که با کمک زنان در عرصه های متعددی از وجودشان با آن روبه رو بود، تبدیل شد. علاوه بر این، ایدئولوژی فمینیسم لیبرال کاملاً بر این ایده استوار است که دختران باید از حقوق و امکاناتی برابر با مردان برخوردار شوند.
همچنین روانشناسان فمینیسم لیبرال معتقدند که آموزش وسیله ای است که دختران می توانند از طریق آن به استقلال مالی دست یابند. البته در نتیجه این تفکر، این دیدگاه دیگر در مقیاس بزرگ محبوبیت بیشتری کسب نکرد، اما علاوه بر این، زنان را به شرکت در تحقیقات بالاتر تشویق می کند.
این نگرش در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 پدیدار شد. فمینیسم رادیکال معتقد به از بین بردن ابزار مرسوم مردسالاری است که حقوق دختران را سرکوب می کند. به عقیده آنها، مؤثرترین هنجارهای اجتماعی و فرهنگی در حال حاضر دلیلی برای برابری جنسیتی نیست، اما جزییات اساسی آن مانند ساختار برق در جامعه موجود است.
علاوه بر این، فمینیسم رادیکال شامل همه سبک های تبعیض مانند تبعیض جنسی، نژادپرستی است. همه آنها به یکدیگر مرتبط هستند و در نتیجه تمرکز روی آنها مهم است. از اینجا می توان فهمید که فمینیست های رادیکال دیگر صرفاً برای حقوق یکسان زنان مبارزه نمی کنند، بلکه برای حقوق کسانی که از جامعه طرد شده اند، مانند افراد LGBTQ و کسانی که در زمینه های اجتماعی و مالی افت کرده اند مبارزه می کنند.
اینرویکرد در دهه 1960-1970 ظهور کرد و به ترکیبی از استانداردهای برابری مالی و جنسیتی تغییر کرد. این رویکرد معتقد است و تصدیق می کند که زنان با ستم مضاعف مواجه هستند، یعنی در نظام سرمایه داری و بهعنوان زنانی که در جامعه با مردسالاری مواجه هستند، به گونه ای متفاوت با آنها رفتار می شود. علاوه بر این، آنها همچنین معتقد بودند که برای کشورهای سرمایه داری، زنانی که کار خانگی انجام می دهند مهم هستند، اما کار آنها بی ارزش و بدون دستمزد باقی می مانند. از این رو، این امر دلیل وابستگی اقتصادی زنان به مردان می شود. جدای از شرایط اقتصادی، فمینیسم های اجتماعی همچنین در راستای ایجاد سیاست هایی کار کردند که برابری کلی را در جامعه ایجاد می کند و شامل حقوق زنان مانند دستمزد برابر، کار برابر و مرخصی زایمان با حقوق می شود.
مسائل مربوط به سلامت روان مانند افسردگی و اختلالات خوردن از جمله مسائل کلیدی در روانشناسی فمینیستی هستند که به دلیل جنسیت و نابرابری اجتماعی به وجود می آیند. روانشناسان فمینیست نیز اذعان دارند که این مسائل مربوط به سلامت روان، زنان را تحت تاثیر قرار می دهد و عوامل اجتماعی و فرهنگی می توانند در این امر نقش داشته باشند. گاهی اوقات، افسردگی می تواند نتیجه انتظارات و فشارهای جامعه بر زنان باشد. همانطور که جامعه ما می بیند که زنان وظایف خانگی و اداری خود را انجام می دهند و هیچ حمایتی بین سایر مسئولیت ها تعادل برقرار نمی کنند. این امر باعث ایجاد احساس بی کفایتی و عزت نفس پایین می شود که از علائم افسردگی است.
علاوه بر این، انتظارات جامعه از کامل بودن بدن زنان با اختلالات خوردن مرتبط است. در نتیجه، زنان را به شدت نسبت به تصویر بدن خود آگاه می کند و این تصور را به همراه خواهد داشت که زنان باید بدن کاملی داشته باشند. در نهایت این عامل مجموعه ای از انتظارات غیرواقعی را برای زنان ایجاد می کند و شروع به کنترل وزن و ظاهر آنها می کند.
در ایران و بخصوص در شبکه لینکدین میبینیم که تعدادی از روانشناسان از این موضوع برای منافع خود استفاده میکنند و تمام کم کاریها، سوءاستفاده ها، اهمال کاری و کمالگرایی که دارند و آرزوی یک شبه به عرش رسیدن را مانعی به اسم مردان می بیینند. حال از خود سوال کنید و کنار خودتان را هم ببینید که کدام یک ساخت یک زن است. زنان رادیکال فمنیست هیچی ندان روانشناس و غیره فقط بلد هستند انتقاد کنند، هیچ هنری هم ندارند؛ چون اگر داشتنتد فمنیست نبودند. کدامیک از زنان شناخته شده ایران که کاری انجام داده فمنیست بوده است؟ حتی زنان رادیکال فمنیست را در کشورهای اروپایی و آمریکا هم به رسمیت نمی شناسند. پس بهتر است در فکر خود تجدید نظر کنید یا اینکه از این راه ماهی میگیرید و برخلاف میلتان است ولی بدانید که یک جامعه را نابود میکنید.
منابع:
لطفا جهت مشاوره با شماره های زیر تماس بفرمایید:
کلیه حقوق این سایت متعلق به مرکز مشاوره اینجامکث می باشد.