خلق بر طبق تعریف عبارت است از احساس درونی نافذ و پایداری که درک و نگرش فرد نسبت به وجود دیگران و در کل نسبت به محیط را عمیقا تحت تاثیر قرار می دهد. عاطفه به نمود بیرونی خلق اطلاق می شود. خلق علاوه بر احساس درونی، منشأ نگرش شما را نسبت به زندگی بیان می کند. به عبارت دیگر خلق نحوه احساسات شما را درباره خود و دنیای اطرافتان نشان می دهد.
هیجان ها پدیده های احساسی و هدفمندی هستند که به ما کمک می کنند تا با فرصت ها و چالش هایی که در رویدادهای مهم زندگی مواجه می شویم، سازگار شویم.
فیزیولوژی، احساسی، رفتار
منفی ترین و آزاردهنده ترین هیجان است، غم اصولا از تجربه جدایی (مرگ یا طلاق) یا شکست (مثل رد شدن در امتحان، باختن یا پذیرفته نشدن در گروه) ناشی می شود.
افسردگی در واقع از مجموع چهار نشانه مختلف تشکیل شده است که البته لازم نیست فرد به همه علایم دچار شود تا بتوان او را افسرده دانست، اما هر چه بیشتر دچار این علایم شده و هر چه شدت این علایم بیشتر باشد با اطمینان بیشتری می توان ابتلا به افسردگی را تشخیص داد.
تغییر در اشتها (افزایش یا کاهش اشتها)، آشفتگی خواب (بد خوابیدن، به سختی خوابیدن، زودتر از موقع بیدار شدن یا زیاد خوابیدن) خستگی و فرسودگی، مشکلات گوارشی (یبوست و اسهال)، بی میلی جنسی، نامنظم شدن دوره عادات ماهانه، سرگیجه و سبکی سر، کم تحرکی روحی و جسمی و درد های عضلانی.
لطفا جهت مشاوره با شماره های زیر تماس بفرمایید:
این نشانه شامل افکار منفی است، افکار منفی نسبت به خود، دیگران و دنیا. فرد افسرده به صورت کاملا منفی درباره خودش فکر می کند و این افکار نگرش او را نسبت به خودش و آینده تحت تاثیر قرار می دهد.
غم برجسته ترین و فراوان ترین نشانه هیجانی در افسردگی است. فقدان مسرت و از بین رفتن شادی در زندگی نیز تقریبا به انداره غم رایج است. ناامیدی، گریه، افکار خودکشی، بی علاقگی به سرگرمی، تفریحات و فعالیت های خانوادگی از جمله نشانه های هیجانی است.
افراد از نظر میزان برانگیختگی با هم تفاوت دارند اما انگیزش افراد افسرده در حال کاهش است. منفعل بودن و اشکال و ناتوانی در شروع فعالیت ها از جمله نشانه های انگیزشی است.
شکست تجربه ناخوشایندی است که در اثر نرسیدن به هدف، در ما به وجود می آید. می توانیم تجربه شکست را یک رویداد زندگی در نظر بگیریم که هم می تواند به فرصتی برای موفقیت های بعدی و هم می تواند به افسردگی تبدیل شود.
مثال: علی و رضا هردو کارخانه دار بودند در یک شرایط اقتصادی برابر، در یک زمان هردو دچار ورشکستگی می گردند. علی به مدت دو ماه بسیار ناراحت بوده و قادر به تصمیم گیری نبود ولی پس از گذشت این مدت دوباره شرایط را بررسی نمود و با بررسی عوامل شکست و برنامه ریزی جدید، دوباره خود را به شرایط قبل از ورشکستگی اش برگرداند اما رضا دچار بحران شدید و طولانی مدت شد، ارتباطات خود را با دیگران قطع نمود، از اتاقش بیرون نمی آمد، میل به غذا خوردن نداشت و معتقد بود که همه چیز به پایان رسیده است و سرانجام بعد از یک سال خودکشی نمود.
همانطور که در جدول ملاحظه می شود، هرچه افکار منفی فرد شدیدتر باشد، سبب ایجاد احساسات منفی شدید شده و رفتار فرد را تحت تاثیر قرار می دهد به طوریکه فرد نمی تواند با توجه به توانمندی های خود، حل مساله نماید.
فقدان، رویدادهایی از قطع روابط گرفته تا جدایی و مرگ عزیزان را شامل می شود. فقدان بخش اجتناب ناپذیری از زندگی است. همه افراد در هریک از این موارد دچار غم و هیجان منفی می شوند. گروهی از افراد با سوگ و فقدان کنار آمده و آن را حل کرده اند ولی در عده ای این هیجان منفی طولانی مدت شده و به خلق منفی (افسردگی) تبدیل شده است.
لطفا جهت مشاوره با شماره های زیر تماس بفرمایید:
مثال: نگین و مهشید هردو دچار شکست عاطفی شده اند. نگین بعد از گذشت چندماه، با فقدان نامزدش کنار آمد و به زندگی عادی اش برگشت و ارتباط جدیدی را با فردی دیگر شروع کرده است اما مهشید بعد از گذشت دو سال هنوز هر روز به یاد نامزدش می افتد و گریه میکند و هرکسی را با او مقایسه میکند، ارتباط جدیدی را تجربه نکرده و دیگر نمی تواند به سرکار برود و در جشن ها شرکت کند و بنا به اظهار خودش، تمام این مدت دو سال با وجود موفقیت های اجتماعی نتوانسته از ته دل بخندد.
با توجه به مثال بالا، جدول زیر را تکمیل کنید:
با توجه به فعالیت بالا مشاهده می شود که عواملی مانند عدم پذیرش جدایی، وابستگی بیمارگونه به فرد مورد علاقه و یا داشتن احساسات متضاد نسبت به آن فرد (مانند عشق و تنفر)، منجر به پایداری فقدان و در نتیجه تولید غم و خلق منفی (افسرده) می شود.
از آنجایی که ما کامل و بی عیب نیستیم از روی غفلت و خشم، به آنهایی که دوستشان داریم آسیب می زنیم و سپس دچار احساس گناه می شویم. این احساس گناه، جزیی از انسان بودن ماست. گاهی فکر می کنیم باید بر احساس گناه مان چیره شویم یا از آن بگذریم. اما این کار شبیه این است که بخواهیم از انسانیت مان بگذریم. وظیفه ما «چیره شدن» بر احساس گناه نیست، بلکه تحمل و تاب آوردن آن است و با تحمل و تجربه این احساس به صورتی عمیق، دوباره احساس عشق بر انگیخته می شود.
به همین دلیل برای جبران، به سراغ یافتن راهی برای اصلاح رابطه ای که تخریبش کرده ایم می رویم. این احساس گناه، یک احساس سالم و طبیعی است. اما برخی افراد بجای روبرو شدن با احساس گناه، آن را سرکوب یا انکار کرده، موجه جلوه داده و یا به شکل افراطی و مداوم خود را سرزنش کرده یا از آن اجتناب می کنند.
در این حالت فرد به سبب رفتارهایش موجب آسیب به فرد یا گروهی دیگر شده است. در اینجا به روش سازنده مانند جبران می تواند احساس گناه خود را رفع نماید ولی در صورتی که فرد به روش غیرسازنده عمل نماید مانند خودسرزنشی شدید روزانه، می تواند منجر به ایجاد خلق منفی (افسرده) در او شود.
در اینجا فرد آسیبی به دیگران نرسانده ولی مرتبا احساس گناه می کند؛ مثل فردی که در زمان خوشی و شادی همیشه احساس گناه دارد که چرا من شادم در حالیکه خانواده اش در سختی هستند یا مردی که به دلیل مخالفت خانواده با دختر مورد علاقه اش ازدواج نکرده، پس از سال ها بخاطر عدم موفقیت در زندگی مشترک، خود را مقصر دانسته و احساس گناه می کند. این احساس گناه غیرواقعی نیز سبب خود سرزنشی بی مورد در فرد شده و منجر به خلق منفی (افسرده) در فرد می گردد.
مثال: فرشته و لادن هردو در شرایط سنی یکسان و دارای یک فرزند دختر هستند. اکنون که فرزندشان بزرگ شده است، احساس گناه می کنند که در زمان رشد فرزندشان همواره به دلیل فعالیت های اجتماعی و ادامه تحصیل، از زمان کافی برای رسیدگی و توجه به فرزندشان برخوردار نبودند. فرشته و لادن هردو دچار خلق منفی (افسردگی) شدند. فرشته توانست بعد از مدتی با خلق خود کنار آمد و تعادل را در رفتار با فرزندش حفظ کرد اما لادن نتوانست با خلق منفی خود کنار آید، به شدت غمگین است، خودش را سرزنش می کند، مرتب از فرزندش عذرخواهی کرده و به درخواست های نابجای فرزندش پاسخ مثبت می دهد.
زمانی که صحبت از بالا بردن خلق می شود به آن معنی است که چگونه می توانیم انعطاف پذیری بیشتری نسبت به عوامل پیش بینی نشده و یا پیش بینی پذیر اطرافمان داشته باشیم. انعطاف پذیری یکی از نشانه های سلامت روان است که به واسطه آن می توانیم در هر شرایطی خود را منطبق کنیم و آسیب کمتری را متحمل شویم. هر انسانی به واسطه ویژگی های انسانی خود این توانایی بالقوه را در خود دارد که بتواند در شرایط سخت و یا غیر قابل تحمل منعطف تر عمل کند.
زمانی که صحبت از انسان خودشکوفایی می شود منعطف بودن یکی از مهمترین ویژگی های او شناخته میشود. تحمل سختی ها و ایجاد یک فضای مطابق با روحیه خود که سازگارانه نیز باشد که نه آسیبی به خود ما و روحیه ما وارد شود و نه اطرافیان نشان دهنده بلوغ فکری، منعطف بودن و خلق بالا است.
خودآگاهی توانایی تمرکز بر خود و اینکه چگونه اعمال، افکار یا احساسات شما با استانداردهای درونی شما مطابقت دارند یا خیر. خودآگاهی یعنی رفتارهای خود را با ارزش های خود هماهنگ کنید و به درستی درک کنید که دیگران شما را چگونه درک می کنند. به زبان ساده، کسانی که خودآگاهی بالایی دارند می توانند اعمال، احساسات و افکار خود را به طور عینی تفسیر کنند. این یک مهارت نادر است، زیرا بسیاری از ما به تفسیرهای هیجان محور از شرایط خود می پردازیم. توسعه خودآگاهی مهم است زیرا به رهبران اجازه می دهد رشد و اثربخشی خود را ارزیابی کنند و در صورت لزوم مسیر خود را تغییر دهند.
هر فردی به واسطه زندگی خود در هر شرایطی قطعاً سختی ها و شکست های متفاوتی را متحمل می شود اما نگاه هر فرد و نحوه نگرش او به سختی ها در روند سختی و ایجاد فضایی متفاوت به گونه ای دیگر نیز نشان دهنده بلوغ فکری و خلق بالا است.
اگر بتوانیم در هر شرایطی که نشان از شکست برای ما دارد به دنبال دستاوردی جدید باشیم و درس و نکته ایی که آن شکست به ما میدهد را بپذیریم دیگر به دنبال سرکوب خودمان و خشم های طولانی و غر زدن های مداوم نخواهیم بود. هر فردی برای رشد در زندگی خود باید به دنبال آگاهی باشد زیرا آگاهی می تواند بینشی جدید، نگرشی متفاوت و انگیزه هایی بالا به ما بدهد. نماندن در شکست ها، مطابقت با لحظه حال و پیدا کردن راه حل های جدید همه و همه راهکارهایی هستند که هر فردی می تواند با نگاهی متفاوت به دست بیاورد.
لطفا جهت مشاوره با شماره های زیر تماس بفرمایید:
کلیه حقوق این سایت متعلق به مرکز مشاوره اینجامکث می باشد.