سوء استفاده عاطفی زمانی تعریف میشود که فردی ادعا کند کسی از عواطف و احساسات او سوء استفاده کرده است؛ به این معنی که او را توانسته تحت تاثیر قرار دهد یا به نوعی او را از نظر احساسی در شرایطی ویژه قرار دهد اما به آنچه که گفته عمل نکند. ممکن است همه ما یکبار در طول زندگی، احساس کرده باشیم مورد سوء استفاده عاطفی قرار گرفته ایم؛ در واقع زمانی که به فردی عمیقا احساس تعلق خاطر و عشق و عاطفه داشته ایم اما به جای گرفتن جوابی همچون محبت و عاطفه متقابل، مورد بی توجهی و بی مهری قرار گرفته ایم، بعد از آن هم عنوان کرده ایم که آن شخص از من سوء استفاده عاطفی کرده است.
اما حقیقتاً چه کسی میتواند از ما سوء استفاده عاطفی کند اگر ما خودمان را در چنین شرایطی قرار ندهیم و یا با آگاهی از آنچه که بر ما میگذرد، احساسات و عواطفمان را برای کسی که امکان دیدن بی مهری از او هست را خرج نکنیم. نکته مهم اینجاست که همه انسان ها بصورت ناخودآگاه نسبت به شرایطی که در آن قرار میگیرند، آگاهی دارند.
نکته مهم دیگر این است که بدانیم تحمل هرگونه مواردی از قبیل کنترل شدن، پایین آوردن اعتماد به نفس و عزت نفس از سمت دیگری، توهین و تحقیر شخصیت یا ظاهر شخص به معنی این است که به سو استفاده عاطفی تن میدهیم و خود را در معرض آسیب های گوناگون از جمله احساس اضطراب و افسردگی قرار میدهیم.
در واقع اگر کمی روشن تر به خودمان، آنچه که میخواهیم و محیط اطرافمان بنگریم، شاید متوجه شویم که اگر کسی ما را مورد سوء استفاده عاطفی قرار دهد، فقط همین یکبار نبوده است.
میتوانیم مثال هایی بزنیم که پیش از این هم این احساس را داشته ایم که کسانی بوده اند که نسبت به ما بی توجه و بی عاطفه بوده اند اما در شرایطی ویژه که ممکن است بسیار ناراحت یا غمگین شویم، بیان کنیم فردی ما را مورد سوء استفاده عاطفی قرار داده است. توضیح این مطلب به اینگونه است که تمام آنچه که برای فردی اتفاق میافتد که جنبه روحی و روانی دارد و به کنش و واکنش خود و محیط پیرامونش مربوط است، به نوعی دستور ناخودآگاه و نتیجه افکار خود او است.
زمانی که ما در ناخودآگاه خود، خویش را فردی خوشبخت و سعادتمند ندانیم و نسبت به خود احساس خوبی نداشته باشیم، خودمان را لایق خوشبختی نمیدانیم و عمل خود تخریبی در ما شروع میشود.
پس با افرادی به معاشرت میپردازیم که قطعا لایق عواطف و احساسات ما نیستند و ما را مورد بی مهری و بی توجهی قرار میدهند و مدام احساس دوست نداشتنی بودن، لایق نبودن و شکست خوردن یا «تو نمیتوانی بهتر از این باشی» در ذهن و روان ما شکل می گیرد.
نکته اینجاست که احساس خودتخریبی و نالایق بودن از زمان کودکی در ناخودآگاه شکل میگیرد. زمانی که حرف از دوست داشتن، محبت و ابراز علاقه بین مادر و فرزند میشود، از او میخواهیم که کودک خود را بی هیچ بهانه ایی بغل کند و ببوسد؛ کودک اگر کار اشتباهی انجام داد، به او بگوید «تو دوست داشتنی هستی اما این رفتار اشتباه است» و او را مورد سرزنش های طولانی، ناتمام و خسته کننده قرار ندهد. وظیفه والدین، دوست داشتن، محبت کردن و عشق ورزیدن بی دریغ به کودک است و اگر کودک این عشق و محبت و علاقه را از والدین دریافت نکند، عزت نفس و خود دوستی اش دچار اشکال میشود؛ بنابراین این تفکر در ناخودآگاه او نقش میبندد که من دوست داشتنی نیستم و لیاقت دوست داشته شدن یا مورد محبت قرار گرفتن را ندارم.
پس تصمیم ذهنی او این میشود که خود را در طول زندگی در شرایطی قرار دهد که بار عاطفی و میل به دوست داشته شدن دارد اما از جایی احساس میکند که پس زده میشود و مورد محبت قرار نمیگیرد و احساس خوشایندی را تجربه نمیکند. درست شبیه زمانی که با والدین خود بوده و احساس خوشایندی را از بی مهری و نادیده گرفته شدن آنها تجربه میکرده است.
در واقع ذهن هوشیار و ناخودآگاه توانمند ما میتواند تمام تصمیمات کودکی ما را که در خود حک کرده است تا آخرین لحظات زندگیمان اجرا کند و درست زمانی که ما احساس کردیم از این شرایط خسته شده ایم و نیاز داریم در بقیه زندگی احساس خوبی را تجربه کنیم، سعی میکنیم به دکتر روانکاو مراجعه کنیم و مسئله اولیه مان را با او در میان گذاریم و از آنجا به بعد همه امور به دست روانکاو و با سعی و تلاش خود امکان حل شدن و بهبود پیدا میکند. روانکاو میتواند با بررسی همه امور، ما را راهنمایی کند و در تغییر نگرش ما نسبت به خود و محیط اطرافمان قدم های بزرگی بردارد و ما را به سمت بهبود روابط، احساسات و روان سالم بکشاند تا ما مورد سوء استفاده عاطفی قرار نگیریم.
لطفا جهت مشاوره با شماره های زیر تماس بفرمایید:
کلیه حقوق این سایت متعلق به مرکز مشاوره اینجامکث می باشد.